داستان شگفت‌انگیز لوسی؛ چگونه فسیلی ۳٫۲ میلیون ساله به نماد تکامل بشر تبدیل شد؟

اما حتی با وجود تمامی مراحل، موجود هنوز با تبدیل‌شدن به فسیلی مشهور فاصله‌ی زیادی دارد. برای اینکه فسیلی مانند لوسی کشف و مشهور شود، لایه‌های رسوبی که او را دربرگرفته‌اند، باید توسط فرسایش آشکار شوند. سپس، تیمی از دانشمندان و جستجوگران فسیل باید این بقایای سنگواره‌ای را پیش از تخریب کامل، کشف کنند و […]


اما حتی با وجود تمامی مراحل، موجود هنوز با تبدیل‌شدن به فسیلی مشهور فاصله‌ی زیادی دارد. برای اینکه فسیلی مانند لوسی کشف و مشهور شود، لایه‌های رسوبی که او را دربرگرفته‌اند، باید توسط فرسایش آشکار شوند. سپس، تیمی از دانشمندان و جستجوگران فسیل باید این بقایای سنگواره‌ای را پیش از تخریب کامل، کشف کنند و برای بازیابی تکه‌ها و بخش‌های پراکنده‌ی فسیل در سراسر منطقه، منابع و تجهیزات کافی نیز در دست داشته باشند.

احتمال بسیار ناچیز حفظ‌شدن، فسیل‌شدن، نمایان‌شدن، کشف و بازیابی استخوان‌ها و دندان‌های موجودی خاص، پیداشدن لوسی را به کشفی فوق‌العاده شگفت‌انگیز تبدیل کرده است. تعداد این گونه اسکلت‌ها که به مراحل ابتدایی سوابق فسیلی مربوط به انسان تعلق دارند، از تعداد انگشتان دست فراتر نمی‌رود.

ترکیب اندام‌های لوسی: انسان‌گونه و میمون‌گونه

یکی دیگر از دلایل استثنایی بودن لوسی، بقای بخش‌های چشمگیری از استخوان‌های او است که طول اندام‌ها را نشان می‌دهد: استخوان‌های بازو و ساعد در اندام فوقانی و استخوان ران و ساق پا در اندام تحتانی. یکی از تفاوت‌های اصلی بین انسان‌های امروزی و خویشاوندان نزدیک زنده‌ی ما، یعنی شامپانزه‌ها و بونوبوها، نسبت طول اندام‌هاست. در حالی که انسان‌های امروزی پاهای بلند و دست‌های کوتاهی دارند، شامپانزه‌ها و بونوبوها بازوهای بلند و پاهای کوتاهی دارند. همچنین، آن‌ها ساعدهای نسبتاً بلندی نیز دارند.

چهار استخوان بلند اصلی در اندام‌های لوسی، آسیب دیده و یا بخش‌هایی از آن‌ها از بین رفته است. بنابراین، طول دقیق آن‌ها باید تخمین زده می‌شد. بااین‌حال، بقایای باقی‌مانده به اندازه‌ای است که نشان می‌دهد نسبت اندام‌های لوسی و در نتیجه، گونه‌ی او به نام «استرالوپیتکوس آفارنسیس» (Australopithecus afarensis)، بیش از انسان امروزی به شامپانزه‌ها و بونوبوها نزدیک بوده است.

شباهت لوسی به شامپانزه‌ها و بونوبوها، به این معنا نیست که لوسی مانند شامپانزه یا بونوبو حرکت می‌کرد؛ سایر فسیل‌های متعلق به گونه‌ی استرالوپیتکوس آفارنسیس، شواهد قانع‌کننده‌ای ارائه می‌دهند که نشان می‌دهد این گونه روی دو پا راه می‌رفته است. اما راه‌رفتن او، تفاوت‌های اساسی با شیوه‌ی دوپایی انسان امروزی داشته است. در حالی که ما انسان‌های خردمند (Homo sapiens) با گام‌های نسبتاً بلندی حرکت می‌کنیم، استرالوپیتکوس آفارنسیس با گام‌های کوتاه و پاهایی کمی بازتر راه می‌رفته است.

لوسی خویشاوند ما بود، یا شاهدی در مسیر تکامل ما؟

برخی پژوهشگران بر این باور هستند که لوسی در خط تکاملی منتهی به انسان‌های امروزی قرار می‌گیرد و این امر به جذابیت او می‌افزاید. بااین‌حال، نشان‌دادن اصل‌ونسب او بسیار دشوار و تقریباً غیرممکن است؛ زیرا ما دسترسی بسیار ناقصی به سوابق فسیلی متعلق به انسان‌تباران نخستین داریم.

اگر استرالوپیتکوس آفارنسیس جد مستقیم ما نباشد، به احتمال زیاد خویشاوند نزدیکی بوده است

بیشتر ما می‌دانیم که اجدادمان چه افرادی هستند. پدر، مادر، پدربزرگ و مادربزرگ‌های خود را می‌شناسیم و اگر در مورد وضعیت تردیدی داشته باشیم، می‌توانیم با مشاهده‌ی شناسنامه از آن مطمئن شویم. اما در سوابق فسیلی شناسنامه‌ای وجود ندارد، پس باید از روش بررسی شباهت‌های فیزیکی مشترک یا مورفولوژی مرتبط استفاده کنیم. در اصول این روش، هرچه ویژگی‌های فیزیکی دو گونه با یکدیگر بیشتر اشتراک داشته باشد، رابطه‌ی خویشاوندی نیز نزدیک‌تر است؛ به‌شرطی که این ویژگی‌ها فقط یک بار و در جد مشترکی از دو گونه به وجود آمده باشند.

ویژگی‌های مشترک بین دو گونه، «مورفولوژی اشتقاق‌یافته مشترک» نامیده می‌شوند. اما دقیقاً مانند تاریخچه‌ی خانوادگی، هرچند ما بیشتر به پدر و مادرمان شباهت داریم تا به غریبه‌ها، اگر چند نسل به عقب برگردیم، شباهت‌ها نیز کمتر آشکار خواهند بود.

بیشتر بخوانید

در استفاده از مورفولوژی مرتبط برای بازسازی روابط، مشکل هم‌ساخت‌گرایی یا هموپلازی (تکامل موازی) پیش می‌آید. در این فرآیند، شاخه‌های تکاملی مختلف به‌جای آنکه ویژگی‌ها را از نیاکان مشترک به ارث ببرند، به‌طور مستقل ویژگی‌های مشترک تکامل می‌دهند. در اینجا، شباهت‌های فیزیکی بیش از آنکه تاریخچه‌ی مشترک تکاملی را نشان دهند، به چالش‌های محیطی مشترک اشاره می‌کنند. بااین‌حال، حتی اگر استرالوپیتکوس آفارنسیس جد مستقیم ما نباشد، به احتمال زیاد خویشاوند نزدیکی بوده است.



Source link